
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۸۳
۱
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
۲
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
۳
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم
۴
به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم
به حال من نظری کن که، سخت مسکینم
۵
ز بود من اثری در جهان نبودی، گر
امید وصل ندادی همیشه تسکینم
۶
بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری
ازان سبب دو لب توست جان شیرینم
تصاویر و صوت

نظرات
کسرا