
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۹
۱
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
۲
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
۳
به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز
که رستخیز به یکباره از جهان برخاست
۴
بدین صفت که تو آغاز کردهای خونریز
چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست!
۵
بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار
طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست؟
۶
چنین که من ز فراق تو بر سر آمدهام
گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟
۷
تو در کنار من آ، تا من از میان بروم
که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست
۸
به بوی آنکه به دامان تو درآویزد
دل من از سر جان آستینفشان برخاست
۹
عراقی از دل و جان آن زمان امید برید
که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
امین کیخا
صادقی
صادقی