
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۱۶
۱
سهل گفتی به ترک جان گفتن
من بدیدم، نمیتوان گفتن
۲
جان فرهاد خسته شیرین است
کی تواند به ترک جان گفتن؟
۳
دوست میدارمت به بانگ بلند
تا کی آهسته و نهان گفتن؟
۴
وصف حسن جمال خود خود گوی
حیف باشد به هر زبان گفتن؟
۵
تا به حدی است تنگی دهنت
که نشاید سخن در آن گفتن؟
۶
گر نبودی کمر، میانت را
کی توانستمی نشان گفتن؟
۷
ز آرزوی لبت عراقی را
شد مسلم حدیث جان گفتن
تصاویر و صوت

نظرات