
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۱۹
۱
بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
رخ مگردان از من مسکین، مکن
۲
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
۳
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجز من میبین، مکن
۴
چند نالم از جفا و جور تو؟
بس کن و بر من جفا چندین مکن
۵
هر چه میخواهی بکن، بر من رواست
بی نصیبم زان لب شیرین مکن
۶
بر من خسته، که رنجور توام
گر نمیگویی دعا، نفرین مکن
۷
در همه عالم مرا دین و دلی است
دل فدای توست، قصد دین مکن
۸
خواه با من لطف کن، خواهی جفا
من نیارم گفت: کان کن، این مکن
۹
با عراقی گر عتابی میکنی
از طریق مهر کن، وز کین مکن
تصاویر و صوت

نظرات
قدیر
کمال
محمد
مریم
صدرا عباسی