
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۲۷
۱
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
۲
مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو
دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو
۳
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟
۴
دست تهی به درگهت آمدهام امیدوار
لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو
۵
آینهٔ دل مرا روشنیی ده از نظر
بو که ببینم اندر او طلعت دلگشای تو
۶
جام جهان نمای من روی طرب فزای توست
گرچه حقیقت من است جام جهان نمای تو
۷
آرزوی من از جهان دیدن روی توست و بس
رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو
۸
کام دلم ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده
زان که وفا نمیکند عمر من و وفای تو
۹
نیست عجب اگر شود زنده عراقی از لبت
کاب حیات میچکد از لب جان فزای تو
تصاویر و صوت

نظرات
کسرا