
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۳۶
۱
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
بس نکتههای معنی اندر زبان نهاده
۲
سر حکیم ما را در شوق لایزالی
در من یزید عشقش پیش دکان نهاده
۳
در جلوهگاه معنی معشوق رخ نموده
در بارگاه صورت تختش عیان نهاده
۴
از نیست هست کرده، از بهر جلوهٔ خود
وانگه نشان هستی بر بینشان نهاده
۵
روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده
سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده
۶
خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم
ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده
۷
خود کرده آنچه کرده، وانگه بدین بهانه
هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده
۸
بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان
اندر بهشت باقی امن و امان نهاده
۹
کس را درین میانه چون و چرا نزیبد
هر کس نصیب او را هم غیبدان نهاده
۱۰
عمری درین تفکر، از غایت تحیر
گوش دل عراقی بر آستان نهاده
تصاویر و صوت

نظرات