عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۲۳۹

۱

در صومعه نگنجد رند شرابخانه

ساقی، بده مغی را، درد می مغانه

۲

ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان

بنما مقامری را، راه قمارخانه

۳

تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید

تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه

۴

بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا

پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه

۵

فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی

بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه

۶

در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی!

با محرمی موافق، با همدمی یگانه

۷

آورده روی در روی با شاهدی شکر لب

در کف می صبوحی، در سر می شبانه

۸

ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام

مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه

۹

باده حدیث جانان، باقی همه حکایت

نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه

۱۰

نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی

خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه

تصاویر و صوت

نظرات