
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۴۰
۱
بازم از غصه جگر خون کردهای
چشمم از خونابه جیحون کردهای
۲
کارم از محنت به جان آوردهای
جانم از تیمار و غم خون کردهای
۳
خود همیشه کردهای بر من ستم
آن نه بیدادی است کاکنون کردهای
۴
زیبد ار خاک درت بر سر کنم
کز سرایم خوار بیرون کردهای
۵
از من مسکین چه پرسی حال من؟
حالم از خود پرس: تا چون کردهای؟
۶
هر زمان بهر دل مجروح من
مرهمی از درد معجون کردهای
۷
چون نگریم زار؟ چون دانم که تو
با عراقی دل دگرگون کردهای
تصاویر و صوت

نظرات