
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۴۶
۱
نگارا، گرچه از ما برشکستی
ز جانت بندهام، هر جا که هستی
۲
ربودی دل ز من، چون رخ نمودی
شکستی پشت من، چون برشکستی
۳
چرا پیوستی، ای جان، با دل من؟
چو آخر دست، از من میگسستی
۴
ز نوش لب چو مرهم میندادی
ز نیش لب چرا جانم بخستی؟
۵
ز بهر کشتنم صد حیله کردی
چو خونم ریختی فارغ نشستی
۶
اگرچه یافتی از کشتنم رنج
ز محنتهای من، باری، برستی
۷
مرا کشتی، به طنز آنگاه گویی:
عراقی، از کف من نیک جستی!
تصاویر و صوت

نظرات