
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۵۵
۱
آمد به درت امیدواری
کو را به جز از تو نیست یاری
۲
محنتزدهای، نیازمندی
خجلتزدهای، گناهکاری
۳
از گفتهٔ خود سیاهرویی
وز کردهٔ خویش شرمساری
۴
از یار جدا فتاده عمری
وز دوست بمانده روزگاری
۵
بوده به درت چنان عزیزی
دور از تو چنین بمانده خواری
۶
خرسند ز خاک درگه تو
بیچاره به بوی یا غباری
۷
شاید ز در تو باز گردد؟
نومید، چنین امیدواری
۸
زیبد که شود به کام دشمن
از دوستی تو دوستداری؟
۹
بخشای ز لطف بر عراقی
کو ماند کنون و زینهاری
تصاویر و صوت

نظرات