
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۶۸
۱
اندوهگنی چرا؟ عراقی
مانا که ز جفت خویش طاقی
۲
غمگین مگر از فراق یاری؟
شوریده مگر ز اشتیاقی؟
۳
خون خور، که درین سرای پر غم
با هجر همیشه هم وثاقی
۴
یاران ز شراب وصل سر مست
مخمور تو از شراب ساقی
۵
ناگشته دمی ز خویش فانی
خواهی که شوی به دوست باقی؟
۶
جان کن، که نه لایق وصالی
خون بار، که در خور فراقی
۷
چون در خور وصل نیست بودت
ای کاش نبودی، ای عراقی
تصاویر و صوت

نظرات
داریوش
پاسخ: با تشکر از شما تصحیح شد.