
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۷۰
۱
لقد فاح الربیع و دار ساقی
وهب نسیم روضات العراق
۲
صبا بوی عراق آورد گویی
که خوش گشت از نسیم او عراقی
۳
الا یا حبذا! نفحات ارض
جوی المشتاق یشفی باشتیاق
۴
دریغا! روزگار نوش بگذشت
ندیمم بخت بود و یار ساقی
۵
بلیت ان صبحی بالبلایا
الاق مرور ایام التلاقی
۶
ز جور روزگار ناموافق
جدا گشتم ز یاران وفاقی
۷
ادر، یا ایها الساقی، ارحنی
زمانا من خمار الافتراق
۸
دلم را شاد کن، ساقی، که نگذاشت
جدایی بر من از غم هیچ باقی
۹
و عل لعل لطیفی نار قلبی
و قلبی من تراکم فی احتراق
۱۰
بده جامی، که اندر وی ببینم
جمال دوستان هم وثاقی
۱۱
جرعت من التفرق کل یوم
و اجریت الدموع من الماقی
۱۲
بنال، ای دل، ز درد و غم که پیوست
گرفتار غم و درد فراقی
۱۳
الا یا اهل العراق، تحذ قلبی
الیکم و اشتمل من اشتیاقی
۱۴
عراقی، خوش بموی و زار بگری
که در هندوستان از جفت طاقی
تصاویر و صوت

نظرات