
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۷۸
۱
گرنه سودای یار داشتمی
کی چنین ناله زار داشتمی؟
۲
ورنه غیرت دمم فرو بستی
ناله هر دم هزار داشتمی
۳
بر در دوست گر رهم بودی
روز و شب زینهار داشتمی
۴
ور وصالش بساختی کارم
با فراقش چه کار داشتمی؟
۵
چه غمم بودی؟ ار درین تیمار
با غمش غمگسار داشتمی
۶
یار در کارم ار نظر کردی
بهترین کار و بار داشتمی
۷
زان فراموش عهد دشنامی
کاشکی یادگار داشتمی
۸
روزگارم شد، ار نه عاقلمی
ماتم روزگار داشتمی
۹
بیرخ یار ناخوش است حیات
چه خوشستی که یار داشتمی!
۱۰
گر عراقی برون شدی ز میان
دلبر اندر کنار داشتمی
تصاویر و صوت

نظرات