
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۸۲
۱
سر عشقت کس تواند گفت؟ نی
در وصفت کس تواند سفت؟ نی
۲
دیدهٔ هر کس به جاروب مژه
خاک درگاهت تواند رفت؟ نی
۳
از گلستان جمال دلگشات
هیچ بیدل را گلی بشکفت؟ نی
۴
آفتابا، در هوایت ذرهام
آفتاب از ذره رخ بنهفت؟ نی
۵
حلقه بر در میزدم، گفتی: درآی
اندر آن بودم که غیرت گفت: نی
۶
آخر این بخت مرا بیداریی
هیچ کس را بخت چندین خفت؟ نی
۷
از برای تو عراقی طاق شد
از همه خوبان و با تو جفت نی
تصاویر و صوت

نظرات