
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۸۳
۱
کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟
۲
کی بسازی چارهٔ بیچارهای؟
بیدلی را کی دوای جان کنی؟
۳
کی برون آیی ز پرده آشکار؟
چند روی خوب را پنهان کنی؟
۴
چند رو گردانی از سرگشتهای؟
عاجزی را چند سرگردان کنی؟
۵
در بیابان غمم، وقت این دم است
کابر رحمت بر سرم باران کنی
۶
بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم
چند بر خوان غمم مهمان کنی؟
۷
دود سوز من گذشت از آسمان
تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟
۸
همچو ابراهیم از لطفت سزد
کز میان آتشم بستان کنی
۹
چون عراقی سر نهاده در برت
هم سزد گر درد او درمان کنی
تصاویر و صوت

نظرات