
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۹۷
۱
سحرگه بر در راحت سرایی
گذر کردم شنیدم مرحبایی
۲
درون رفتم، ندیمی چند دیدم
همه سر مست عشق دلربایی
۳
همه از بیخودی خوش وقت بودند
همه ز آشفتگی در هوی و هایی
۴
ز رنگ نیستی شان رنگ و بویی
ز برگ بینواییشان نوایی
۵
ز سدره برتر ایشان را مقامی
ورای عرش و کرسی متکایی
۶
نشسته بر سر خوان فتوت
بهر دو کون در داده صلایی
۷
نظر کردم، ندیدم ملک ایشان
درین عالم، به جز تن، رشتهتایی
۸
ز حیرت در همه گم گشته از خود
ولی در عشق هر یک رهنمایی
۹
مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم:
چه پرسی حال مسکین گدایی؟
تصاویر و صوت

نظرات
هاوژان