
عراقی
غزل شمارهٔ ۳۰۵
۱
نه از تو به من رسید بویی
نه وصل توام نمود رویی
۲
اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی
۳
سودای تو در دلم فکنده
هر لحظه به تازه جست و جویی
۴
با آنکه ز گلشن وصالت
دانم نرسد به بنده بویی
۵
لیکن شدهام به آرزو شاد
مزار تو، کم ز آرزویی
۶
سودای محال در دماغم
افگنده به هرزه های و هویی
۷
داده سر خویش را عراقی
زیر خم زلف تو چو گویی
تصاویر و صوت

نظرات
چراغی