عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۳۴

۱

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

۲

در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن

یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

۳

من رفته از میانه و او در کنار من

با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

۴

جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

۵

گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم

طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست

۶

یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام

یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

۷

ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم

عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست

۸

وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست

دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست

۹

بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل

پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست

۱۰

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است

خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

۱۱

ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست

در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست

۱۲

درد دل عراقی و درمان من تویی

از درد بس ملولم و درمانم آرزوست

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۱۲۴

نظرات

user_image
جمشید پیمان
۱۳۸۹/۱۱/۰۸ - ۰۵:۱۷:۱۹
برکف گرفته جانم و جانانم آرزوستدل را ،به یار دادنِ چندانم آرزوست.بغضم ،گرفت راه نَـفَس در فراقِ دوستبارانِ ابرِ مانده به چشمانم آرزوست.مهمان دیده ام شو و دیدار تازه کنکان نکته های دلکشِ پنهانم آرزوست.در کعبه و کنیسه و مسجد نیابمشآن لامکانِ عرصه ی امکانم آرزوست.منجی تویی و راهِ رهائی به گام تُـستای منتظر به ره که؛موسیِ عمرانم آرزوست .بر من مپیچ ؛سلسله ی باورِ قدیماندیشه های تازه و عریانم آرزوست.مردن به تنگنای غریبی نه کارِ ماستمنصور وار مرگِ به میدانم آرزوست .خاموش و غمگنانه و پنهان نمی روَمشیب و فرازِ رودِ خروشانم آرزوست .دریاییم ، به ساحل غمگین مرا چه کار؟موج بلند و پهنه ی توفانم آرزوست .
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۱۳:۵۲:۱۰
خیلی زیباست