
عراقی
غزل شمارهٔ ۴۳
۱
کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
۲
نپندارم که هجرانت گذارد
که از وصل تو دلتنگی شود شاد
۳
چنین دانم که حسنت کم نگردد
اگر کمتر کند ناز تو بیداد
۴
ز وصل خود بده کام دل من
که از بیداد هجر آمد به فریاد
۵
ببخشای از کرم بر خاکساری
که در روی تو عمرش رفت بر باد
۶
نظر کن بر دل امیدواری
که بر درگاه تو نومید افتاد
۷
بجز درگاه تو هر در که زد دل
عراقی را ازان در هیچ نگشاد
تصاویر و صوت

نظرات