عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۵۱

۱

بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد

آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد

۲

گیرم که نمی‌افتد با وصل منت رایی

با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟

۳

می‌افتدت این یک دم کایی براین پر غم

شادم کنی و خرم، هان یات نمی‌افتد؟

۴

هر بیدل و شیدایی افتاده به سودایی

وندر دل من الا سودات نمی‌افتد

۵

با عشق تو می‌بازم شطرنج وفا، لیکن

از بخت بدم، باری، جز مات نمی‌افتد

۶

از غمزهٔ خونریزت هرجای شبیخون است

شب نیست که این بازی صد جات نمی‌افتد

۷

افتاده دو صد شیون از جور تو هرجایی

این جور و جفا با من تنهات نمی‌افتد

۸

بیچاره عراقی، هان! دم درکش و خون می‌خور

چون هیچ دمی با او گیرات نمی‌افتد

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۱۳۳

نظرات

user_image
پارسا
۱۳۹۴/۱۰/۲۹ - ۱۰:۳۷:۴۱
بیت سوم اینطوری باید باشهمی افتدت این یک دم کایی بر این پر غم