عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۶۸

۱

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

۲

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

۳

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

که این درد مرا درمان که دارد؟

۴

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس

که من با تو بگویم: کان که دارد؟

۵

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

امید زیستن چندان که دارد؟

۶

دلم در بند زلف توست ور نه

سر سودای بی‌پایان که دارد؟

۷

اگر لطف خیال تو نباشد

عراقی را چنین حیران که دارد؟

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۱۴۱

نظرات