
عراقی
غزل شمارهٔ ۹
۱
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
۲
از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی و لات
۳
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات
۴
نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد
نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات
۵
نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی
نی کرده پایمردی با او دمی مدارات
۶
دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم
در ساخته به ناکام با درد بیمداوات
۷
خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری
هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!
۸
با این همه، عراقی، امیدوار میباش
باشد که به شود حال، گردنده است حالات
تصاویر و صوت

نظرات
کورش صفایی
مهرابی
میر ذبیح الله تاتار
سهیل قاسمی
علی عسکری_حامی سرخ
مریم کوشکی
Farhad Abbasi
رضا از کرمان