
عراقی
شمارهٔ ۳
۱
به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
۲
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
۳
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بیریا و نفاق:
۴
تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
۵
خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
۶
گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتادهام ز عراق؟
تصاویر و صوت

نظرات