عراقی

عراقی

شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست)

۱

ای زده خیمهٔ حدوث و قدم

در سراپردهٔ وجود و عدم

۲

جز تو کس واقف وجود تو نیست

هم تویی راز خویش را محرم

۳

از تو غایب نبوده‌ام یک روز

وز تو خالی نبوده‌ام یک دم

۴

آن گروهی که از تو باخبرند

بر دو عالم کشیده‌اند رقم

۵

پیش دریای کبریای تو هست

دو جهان کم ز قطره‌ای شبنم

۶

بی‌وجودت جهان وجود نداشت

از جمال تو شد جهان خرم

۷

چون تجلی است در همه کسوت

آشکار است در همه عالم

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۹

تا مرا از تو داده‌اند خبر

از خودم نیست آگهی دیگر

۱۰

سر به دیوانگی بر آوردم

تا نهادم به کوی عشق تو سر

۱۱

تا ز خاک در تو دور شدم

غرقه گشتم میان خون جگر

۱۲

خاک پای تو می‌کشم در چشم

درس عشق تو می‌کنم از بر

۱۳

جز تو کس نیست در سرای وجود

نظر این است پیش اهل نظر

۱۴

گاه واحد، گهی کثیر شوی

این سخن عقل چون کند باور؟

۱۵

پیش ارباب صورت و معنی

هست از آفتاب روشن‌تر

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۱۷

گر شبی دامنت به دست آرم

تا قیامت ز دست نگذارم

۱۸

گرد کویت به فرق می‌گردم

بیش ازین نیست در جهان کارم

۱۹

گر مرا از سگان خود شمری

هر دو عالم به هیچ نشمارم

۲۰

چون خیالی شدم ز تنهایی

تا خیال تو در نظر دارم

۲۱

کار من جز نشاط و شادی نیست

تا به دام غمت گرفتارم

۲۲

چون به جز تو کسی نمی‌بینم

غیر ازین بر زبان نمی‌آرم

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۲۴

همه عالم چو عکس صورت اوست

بجز از او کسی ندارد دوست

۲۵

به مجاز این و آن نهی نامش

به حقیقت چو بنگری همه اوست

۲۶

شد سبو ظرف آب در تحقیق

عجب این است کاب عین سبوست

۲۷

قطره و بحر جز یکی نبود

آب دریا، چون بنگری، از جوست

۲۸

بر دلش کشف کی شود اسرار؟

هر که راضی شود ز مغز به پوست

۲۹

در رخش روی دوست می‌بینم

میل من با جمال او زآن روست

۳۰

گرچه خود غیر او وجودی نیست

لیکن اثبات این حدیث نکوست

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۳۲

تا مرا دیده شد به روی تو باز

دامن از غیر تو کشیدم باز

۳۳

مرغ جان من شکسته درون

در هوای تو می‌کند پرواز

۳۴

عشق فرهاد و طلعت شیرین

سر محمود و خاک پای ایاز

۳۵

بکشی گر ز روی دلداری

گره از کار من گشایی باز

۳۶

هر نفس با دل شکستهٔ من

سخن عشق خود کنی آغاز

۳۷

در حقیقت به جز تو نیست کسی

گرچه پوشیده‌ای لباس مجاز

۳۸

گفتم اسرار تو بپوشانم

بر زبانم روانه گشت این راز

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۴۰

ساقیا، بادهٔ الست بیار

تا به می بشکنیم رنج خمار

۴۱

آن چنان مستم از می عشقت

که ز مستی نمی شوم هشیار

۴۲

بی کمال وجود تو نبود

دو جهان را به نیم جو مقدار

۴۳

هاتف غیب گفت در گوشم

که: به تحقیق بشنو ای گفتار

۴۴

اصل و فرع جهان وجود شماست

لیس فی‌الدار غیرکم دیار

۴۵

بر زبان فصیح می‌شنوم

از همه کاینات این اسرار

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۴۷

حسن پوشیده بود زیر نقاب

عشق برداشت از میانه حجاب

۴۸

هر دو در روی خویش فتنه شدند

هر دو با هم شدند مست و خراب

۴۹

در خرابات عاشقی با هم

هر دو خوردند بی‌قدح می ناب

۵۰

هر که را هست دیدهٔ بیدار

نرود چشم بخت او در خواب

۵۱

جزو را هست سوی کل رغیب

قطره را هست سوی یم ابواب

۵۲

دیدن غیر تو خطا باشد

نظر این است پیش اهل صواب

۵۳

چون به جز خود کسی نمی‌بیند

زان جهت می‌کند به خویش خطاب

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

۵۵

ای ز عکس رخت جهان روشن

به خیال تو چشم جان روشن

۵۶

گشته از رویت آفتاب خجل

شده از نورت آسمان روشن

۵۷

هست از پرتو جمال رخت

از مکان تا بلامکان روشن

۵۸

به زبان شرح عشق نتوان گفت

که نمی‌گردد از بیان روشن

۵۹

گرچه خود غیر را وجودی نیست

بر عراقی شد این زمان روشن

که به غیر از تو در جهان کس نیست

جز تو موجود جاودان کس نیست

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۲۷۳

نظرات

user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۸۹/۰۸/۰۵ - ۰۱:۲۳:۲۰
این سخن عقل کند باور؟Part 2, verse 2, line 6 seems to be missing a " چون"shall better read:این سخن عقل چون کند باور؟
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهاد شما عمل کردیم، هر چند در نسخهٔ چاپی نیز همین نقل آمده بود. دوستان اگر می‌توانند راهی برای درست خواندن شعر بدون این «چون» ارائه دهند یا از نسخ چاپی دیگر نقل صحیح‌تری سراغ دارند ذکر کنند.
user_image
سپیده طالبی
۱۳۹۸/۰۸/۰۲ - ۰۲:۱۲:۳۳
درودهادر این بیت :جزو را هست سوی کل رغیبقطره را هست سوی یم ابوابآیا (رغیب) اشتباه تایپی ست بجای (رقیب) یا معنایی دیگر مد نظر شاعر میتوانسته باشد و از (رغیب) در معنای (حریص) استفاده شده است؟
user_image
رهرو گمراه
۱۳۹۹/۰۶/۱۸ - ۱۰:۲۵:۱۳
با توجه به محتوا و مصراع بعد *رغیب* صحیح است، برای رسیدن از به کل ( رسیدن به خدا ) راههای زیادی هست، رغیب به تعدد اشارت میکند
user_image
حمیدرضا امینی
۱۴۰۱/۱۲/۰۵ - ۱۰:۰۴:۴۳
بنام حق تبارک وتعالی وباسلام،رغیب درست است ومعنای مصرع این است که دراین جهان هستی کل خود باریتعالی است وآنچه ما بعنوان اجزاء می بینم تجلیات ذات باریتعالی هستند به سوی او رغبت دارند ودرحرکت هستند ماده اصلی رغیب از رغب است به معنی رغبت وتمایل داشتن عارف کامل جناب عراقی عزیز که رحمت خدا براوباد، کثرت موجودات راتجلیات حضرت حق دیده که بعنوان صفات جمال وی درتمام کائنات ساری وجاری هستند، ولی درحقیقت جان جهانیان خود اوست که باقی است وتجلیات از کوچکترین موجودات همچون ویروس هاگرفته تاحیوانات وانسانهاوحتی جمادات فانی بوده ودم به دم درحال تغییر وتحول وبرگشت به سوی اوهستند به حکم آیه شریفه کل شیءهالک الاوجه ونیز آیه لا اله الا الله