
عراقی
بخش ۳ - مثنوی
۱
تا غمت با من آشنایی کرد
دلم از جان خود جدایی کرد
۲
تا غم تو قبول کرد مرا
هستی خود ملول کرد مرا
۳
در سماع توام، چو حال گرفت
از وجود خودم ملال گرفت
۴
آیت عشق تو چو بر خواندم
مایهٔ جان و دل برافشاندم
۵
هر کجا آفتاب حسن تو تافت
عاشقان را بجست و نیک بیافت
۶
اگر، ای آفتاب جانافروز
شب ما از رخ تو گردد روز
۷
اندر آن بس بود ز روی تو تاب
گو: دگر آفتاب و ماه متاب
۸
ای ز عشاق گرم بازارت
به ز من عالمی خریدارت
۹
من کیم، تا زنم ز عشق تو لاف؟
نیست دعوای این سخن ز گزاف
تصاویر و صوت

نظرات