
عراقی
بخش ۳ - مثنوی
۱
دیدهای پاک بین همی باید
تا که حسنش جمال بنماید
۲
حسن جانان به جان توان دیدن
نه به هر دیده آن توان دیدن
۳
ای که خوانی به عشق مغرورم
هیچ عیبم مکن، که معذورم
۴
گر جمال بتم نظاره کنی
بدل سیب دست پاره کنی
۵
گر تو شکل و شمایلش بینی
قد و گیسو حمایلش بینی
۶
همچو من، دل اسیر او شودت
بت پرستیدن آرزو شودت
۷
کیست کو را دو چشم بینا بود
پس رخ خوب او دلش نربود؟
۸
هیچ کس دیدهٔ بصیر نداشت
که دل و جان به حسن او نگذاشت
۹
از جمالش نمیشکیبد دل
میبرد عقل و میفریبد دل
۱۰
آن لطافت که حسن او دارد
دل صاحبدلان به دام آرد
۱۱
عشق رویش همی کند پیوست
حلقه در گوش عاشقان الست
تصاویر و صوت

نظرات