
عراقی
بخش ۲ - غزل
۱
دل چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
۲
ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان
گرچه از چشم ظاهرم دور است
۳
از شراب الست روز وصال
جان مستم هنوز مخمور است
۴
دست از عاشقی نمیدارد
دایم از یار اگرچه مهجور است
۵
جان آشفته بر رخت فاش است
شعلهٔ نار پرتو نور است
۶
چشم مستت بلای عشاق است
خاک پای تو تاج فغفور است
۷
حکم داری به هرچه فرمایی
که عراقی مطیع و مامور است
تصاویر و صوت

نظرات