عین‌القضات همدانی

عین‌القضات همدانی

فصل ۱۴۸

این بیچاره را رفیقی بود در علم و ورع بمرتبۀ اعلی، مشایخ حرمین بروزگار او تبرک کردندی و علمای خراسان بدو تقرب نمودندی روزی او را دیدم رنجور شده و از همۀ مرتبه‌ها دور شده از حالش پرسیدم گفتند او را باباجراتی عشق پدید آمده است و او با ایشان بزبان ایشان در گفت و شنید آمده است:

۲

کشتگان خنجر تسلیم را

هر زمان از غیب جانی دیگرست

۳

عقل کی داند که این رمز از کجاست

کین جماعت را زبانی دیگرست

شنیدم که یک چندی برآمد آن صاحب جمال که در ملاحت بی نظیر بود و در صباحت بی شبیه گفت دانم که از راه برخیزی اما همانا که از چاه برنخیزی وی گفت تا با خود بودم در کار خودم راه خلاص می‌طلبیدم و چون صید در دام می‌طپیدم اکنون در کار توأم و مشتاق دیدار توأم آن دلربای جان افزای برای تجربه سبوی خمر بر دوش او نهاد و چنگی طرب فزای در گوشش نهاد و باین علامت او را گرد بازار نیشابور برآورد و درین حال با خود می‌گفت:

۵

اسرار خرابات بدستان نبری

تا سجده به پیش بت پرستان نبری

۶

پاکیزه نگردی تو ز آلایش خود

تا بر سر خود سبوی مستان نبری

چون روزی چند برآمد آن خورشید آسمان صباحت و آن فلک ملاحت او را گفت ای عاشق گرم رو دانم که از سر این و آن برخیزی اما همانا که از سرجان برنخیزی آن عاشق گرانمایه سبک بر بالائی برآمد و از شدت شوق از پای درآمد چون آن صاحب جمال آن نهال نو بر آمده را از آسیب صاعقۀ قضا بسته دید جامۀ شکیبائی بر خود بدرید و در حضور اقربای خود در حال دست بزیر سر او آورد و کاردی بخود برآورد و میگفت چون چنین بود اجتماع درد از سرور خوشتر، اهل نیشابور هر دو را در یک لحظه در یک لحد دفن کردند و از رفتن ایشان بسی تأسف خوردند:

۸

جان درین ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای

کی توان با کفش پیش تخت سلطان آمدن

تصاویر و صوت

رساله لوایح به کوشش رحیم فرمنش - عین القضاة (ابوالمعالی عبدالله بن محمد بن علی بن الحسن بن علی المیانجی الهمدانی - تصویر ۱۱۵

نظرات