عین‌القضات همدانی

عین‌القضات همدانی

فصل ۸

محمود اَنارَاللّهُ بُرْهانَهُ چون بر سریر عزت باردادی ایاز بر حاشیه‌ی بساط عزت بنده‌وار بر قدم حرمت ایستاده بودی و چشم انتظار گشاده باز چون در خلوتخانه‌ی انس درآمدی و بر سریر قرب از ایشان دیگر سان گشتی ایاز محمود شدی و محمود ایاز.

۲

کار عشق ای پسر به بازی نیست

عشق وصف نهاد سلطانست

۳

بوالعجب مذهبیست مذهب عشق

اندرو شاه و بنده یکسانست

۴

شاه محمود بود و بنده ایاز

کار برعکس شد چه درمانست

۵

گشت بر شاه امر بنده روان

اندرین رمز،عقل حیرانست

اگر وارد قوی بود و قابل ضعیف، وی را در جست و جوی آرد اگر قویتر شود گفت و گوی آرد و اگر قویتر شود روا بود که وی را در رفت و روی آرد و در شست و شوی آرد چون از گفت و گوی و جست و جوی بازماند خواهد که از وجود مکنسه سازد و وحشت خودی خود را از ساحت عالم هستی بروبد:

۷

از وحشت هستی خود ای مایه‌ی عمر

خواهم که سر کوی تو اندر روبم

و گاه خواهد که از حرارت آتش شوق آب شود و حاشیه‌ی بساط دوستی را از لوث وجود بدان آب بشوید.

۹

از آتش عشق تو اگر خاک شوم

از دفتر هستی ای پسر پاک شوم

۱۰

از لوث حدوث ساحت عزت را

پاکیزه کنم چو از خودی پاک شوم

تصاویر و صوت

نظرات