امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

شمارهٔ ۱۰۱ - مخترع

۱

حسنی که دیده دید دل آن سوی مایل است

فریاد دل ز دیده و آه من از دل است

۲

خواهم که آتش افتد از آن چهره در نقاب

گو از چه رو بچشمم ازان روی حایل است

۳

در ظلمت فراق چو نوشم زلال خضر

آب حیات نیست که آن زهر قاتل است

۴

هر چند دلفروز بود آفتاب می

آن هم به زیب گلشن حسن تو داخل است

۵

آب خضر چه جویم و انفاس عیسوی

آن لب به دستم ار فتد این هر دو حاصل است

۶

لعلت ز جان و غنچه ات از دل دهد نشان

گویا که خلقت تو نه از آب و از گل است

۷

فانی به کوی عشق بتان چون در آمدی؟

غافل مباش از آنکه خطرناک منزل است

تصاویر و صوت

دیوان امیر نظام الدین علیشیر نوایی به سعی و اهتمام رکن‌الدین همایونفرخ - تصویر ۱۲۳

نظرات