
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۰۷ - مخترع
۱
آمد بهار دلکش و گلهای تر شکفت
دلها از آن نشاط ز گل بیشتر شکفت
۲
دل از صباحت رخ خوبت گشاده شد
مانند غنچه ای که به وقت سحر شکفت
۳
می آید از گل چمن عشق بوی خون
گویا که غنچه هاش ز خون جگر شکفت
۴
گر خنده زد ز گریه چشمم عجب مدان
چون ابر اشک ریخت گل تازه برشکفت
۵
ساقی بهار شد قدحم ریز لب به لب
خاصه که از شکوفه چمن سر به سر شکفت
۶
زان نخل ناز خنده به عشاق و وصل نی
همچون گلی که از شجر بی ثمر شکفت
۷
فانی عجب مدان اگر آن گل شکفته است
از اشک ابرسان تو بشکفت اگر شکفت
تصاویر و صوت

نظرات