
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۱۰ - ایضا له
۱
گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت
نطق شیرین روانت هم بدان مانند ریخت
۲
رسم مردن شاید ار روزی ز عالم برفتد
جان شیرین بس که زان لبهای شکرخند ریخت
۳
تا شنیدم بستهای با مدعی پیوند و عهد
زین سخن یکبارگی پیوندم از پیوند ریخت
۴
در غم یوسف رخی چون گریه من خود نبود
گرچه اشک خونفشان یعقوب هم یکچند ریخت
۵
بهر منع باده لعلت یکی در گوش نیست
قیمتی درها که شیخ نکته دان از پند ریخت
۶
رست فانی از خمار امید کوثر باشدش
هر که جامی بهر آن مخمور حاجتمند ریخت
نظرات