
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۱۷ - در طور خواجه
۱
صبح ساقی بهر رندان ساغر گلفام ریخت
چون که در گل شبنم می را به گلگون جام ریخت
۲
یافت آرامی دلم کاخر دلارامی چنین
می به بی آرامش دلهای بی آرام ریخت
۳
صبح دولت شد عیان از مطلع اقبال او
کافتاب می چو صبح صادق اندر کام ریخت
۴
صاف می در جام جم شه را که در دیرم بس است
در سفال کهنه آنچش رند درد آشام ریخت
۵
شام و صبحش فرخ و فرخنده باشد هر که او
باده عشرت ز صبح اندر قدح تا شام ریخت
۶
مردم و کام دلم برنامد از تیغ جفاش
خون مردم را چنین کان قاتل خودکام ریخت
۷
پیش رندان سرخ رو شد فانی از یک جام می
گرچه در میخانه آب روی ننگ و نام ریخت
نظرات