
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۲۶ - تتبع خواجه
۱
سر وحدت که درو خلوتیان حیرانند
گر ز رندان خرابات بپرسی دانند
۲
دفتر و خرقه ما وجه خماری نه بس است
گرچه بر هر طرف میکده می گردانند
۳
با همه بیخبری درد کشان می عشق
راز گردون ز خط دور قدح میخوانند
۴
بلعجب مغبچگانند که در دیر مغان
نقد هر دین ز پی جرعه می نستانند
۵
عاجزند اهل نظر آنکه به جور از رخ یار
چشم گویند که پوشیم ولی نتوانند
۶
طلب گنج سعادت ز دل آنها کن
که درین دشت ز سیلاب فنا ویرانند
۷
در دلت عشق وز عقلست حدیثت فانی
نیست مانند تو دیوانه عاقل مانند
نظرات