
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۵۰ - مخترع
۱
سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود
گریه زور آورد کان گلبرگ خندانم نبود
۲
ابرسان خود را هوایی یافتم هر سو بباغ
زانکه غیر از گریه و آشوب و افغانم نبود
۳
خواستم دلرا به سر حد شکیبایی کشم
لیکن از اندوه هجران طاقت آنم نبود
۴
ز اضطراب دل اگر کارم به رسوایی کشد
قوت آنم که کردن صبر بتوانم نبود
۵
سوی مسکن آمدن بایست بی آشوب لیک
این تحمل در دل بی صبر و سامانم نبود
۶
با نگهبانان قاتل سر عشقم شد عیان
زانکه از بدحالی آن ساعت غم جانم نبود
۷
فانیا در هجر آن رشک پری معذور دار
کین چنین دیوانگی ناکردن امکانم نبود
نظرات