
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۶۷ - در طور مخدومی
۱
از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید
با کسی مانم که او یک سال بیماری کشید
۲
سالها اندوه شام فرقتم داند کسی
کز غم هجران شبی تا روزی بیداری کشید
۳
عشق بهر وصل جستم پیشم آمد هجر وای
کآنچه من آسان گمان بردم به دشواری کشید
۴
دار گو معذور در دیوانگی و مستیم
آنکه در دوران بلای عقل و هشیاری کشید
۵
چید آنکس از گلستان حیات خود گلی
کز کف ساقی گلرخ جام گلناری کشید
۶
من که می مردم بغیر از التفات اندکش
کی بمانم زنده چون اکنون به بسیاری کشید
۷
ساقیا زنگ دلم بردار از یک دور جام
زانکه زهر غم بسی از چرخ زنگاری کشید
۸
جانم ای یاران فدای آنچنان یاری که او
محنت و اندوه یاری از سر یاری کشید
۹
فرد شو فانی که این بار گران سنگ خودی
مرد یا افکند یا خود از سبکباری کشید
نظرات