
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۱۷۳ - در طور میر
۱
مه آتش پرستم آتش اندر جان غمکش زد
در آتشگاه رسوایی به خان و مانم آتش زد
۲
عجب نبود اگر غش کرده تا محشر فتد آنکاو
ز دست ساقی مهوش دو جام صاف بیغش زد
۳
گر از دور جنون شد روزگارم تیره نبود عیب
که این آتش به من سودای آن شوخ پریوش زد
۴
چو مرکب تاخت آن چابک سوار شوخ در میدان
به خلق دهر آتش از شرار نعل ابرش زد
۵
دهد آب میش تسکین و لطف خنده ساغر
اسیری را که دوران شعله در جان مشوش زد
۶
خوش آن رندی که در دیر مغان گر ساغر گردون
ز دست مغبچه در دست او افتاد یک کش زد
۷
خوشی آن یافت ای فانی که دوران هر می ناخوش
که دادش او به فال فرخ و اندیشه خوش زد
نظرات