
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۲۱۴ - مخترع
۱
زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل
ز هر یک تار مشکین طرهات صد ابتلا بر دل
۲
چنان کز کثرت باران نیسان بشکند غنچه
کشاید از تو هر چند آیدم تیر جفا بر دل
۳
چو روز آید شود طغیان او در عشق صد چندان
اگر چه منع را هر شب کنم صد ماجرا بر دل
۴
دل و چشمم هلاکت گشته و تو جلوه گر در چشم
روا نبود که این بیداد را داری روا بر دل
۵
فلک اهل وفا را چون همیشه دارد آزرده
خوشم زان بیوفا آزار گر آید مرا بر دل
۶
ز روی مردمی رطل گرانم دار ای ساقی
که از نامردمان دهر دارم غصهها بر دل
۷
به چشم رحمت و دلسوزیم بینی اگر دانی
که از هجرت چهها بر چشم من آمد، چهها بر دل
۸
عجب نبود رسیدن در حریم باقی ای فانی
اگر خود گفتهای قطع بیابان فنا بر دل
نظرات