امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

شمارهٔ ۲۳۱ - تتبع خواجه

۱

نبینم سوی او گرچه به رویش آرزومندم

چو در مجلس بود آن مه بدین مقدار خرسندم

۲

ز هجرت گریه‌های تلخ زهرم در مذاق افکند

چه باشد کام جان شیرین کنی از یک شکرخندم

۳

به چشم آن لحظه بنشاندم نهال سرو قدت را

که از بستان دل نخل خیال غیر برکندم

۴

خوشم با قطره خون کز جگر آید همانا هست

جگر پرگاله‌ها فرزند و چون فرزند فرزندم

۵

شکاف تیغ هجرش را به سوزن اینکه می‌دوزی

رها کن شاید از مژگانش آید ناوکی چندم

۶

ز زلف کافری زنار بستم بر میان لیکن

دروغی تهمت اسلام و دین بر خویش می‌بندم

۷

سگ دیوانه بگریزد ز آشوب جنون من

چه نادانی تو ای ناصح که می‌خوانی خردمندم

۸

مگر می قطره قطره در گلو ریزم که آساید

ز تیغ محنت هجران دل برکند برکندم

۹

من از دیوانگی رسوای عالم گشتم ای فانی

ز من دیوانه‌تر آن کاو درین حالت دهد پندم

تصاویر و صوت

نظرات