
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۲۵۰ - تتبع خواجه
۱
در خرابات مگو کام چه خواهد بودن
در رخ مغبچه و جام چه خواهد بودن
۲
ساقیا جام می آغاز بکن چون کس را
نیست معلوم که انجام چه خواهد بودن
۳
صبحدم جام چو خورشید به دستم ده ازانک
روشنم نیست که تا شام چه خواهد بودن
۴
ایکه گویی ز کف ساقی گلچهره مگو
چه بود جز می گلفام چه خواهد بودن
۵
جام می خواه که یک لحظه به کامی برسی
دانی آخر که بناکام چه خواهد بودن
۶
من دعا گویم و گوید که مرادت چه بود
به جز از یک دو سه دشنام چه خواهد بودن
۷
گویی از کعبه خیالت چه بود ای فانی
جز سوی کوی تو اسلام چه خواهد بودن
نظرات