
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۲۵۱ - تتبع امیر سهیلی
۱
توان دلیر به خورشید آسمان دیدن
ولیک ماه رخش را نمیتوان دیدن
۲
صدش رقیب و هزارش هراس چون دیدم
به دل رسید بلا صد هزار زان دیدن
۳
کند جنون مرا لحظه لحظه در طغیان
رخ پریوش خود را زمان زمان دیدن
۴
مرا ز هجر رخش خارها به دیده به است
هزار بار ز گل های بوستان دیدن
۵
به سوی ابروی اود بنگرم بگوشه چشم
بدان مثال که در گوشه کمان دیدن
۶
چنانکه نقطه موهوم دیدنست محال
به نزد عقل چنان آمد آن دهان دیدن
۷
خیال فوت مکن بهر دیدنش ایدل
بروز دور به خورشید آسمان دیدن
۸
ز عشق خود به غلط افکنم رقیبان را
به چشم ازو ستده سوی این و آن دیدن
۹
ز چشم خویش نهان ساز غیر او فانی
که روی یار ز اغیار به نهان دیدن
نظرات