
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۲۶۳ - مخترع
۱
کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این
پر می صاف اگر شود جام جهان نماست این
۲
جام جم است اگر بود و آئینه سکندری
این چو بجای هر دو شد بین شرف کجاست این
۳
من به فراق جان دهم او به وصال خلق جان
در ره عشق این چنین ظلم کجا رواست این
۴
وصل نداشت مغتنم دل به فراق اسیر شد
هر که نگفت شکر آن عاقبتش سزاست این
۵
من به بلای مهر او خاک ولیک هر دم او
گشته بلای دیگری وه چه عجب بلاست این
۶
جان به بهای بوسه ای برد چو خواستم بگفت
روزی ادا بخواهمش کرد عجب اداست این
۷
فانی اگر قدم زند شیخ مرو به ناز عجب
صومعه ای ریا مدان بادیه فناست این
نظرات