
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۳۱ - تتبع شیخ
۱
هرگه از تب زرد یابم گلعذار خویش را
در خزان رو کرده بینم نو بهار خویش را
۲
در عرق افتد چو جسم ناتوانش بنگرم
غرقه بحر بلا جان نزار خویش را
۳
از حرارت چون شود نازک تنش در اضطراب
کی توانم بست چشم اشکبار خویش را
۴
کاشکی تب خاله از لعلش به دندان برکنم
تا کنم فارغ ز رنجش لعل یار خویش را
۵
عمر من چه بود به عمر او فزایی ای سپهر
تا حیات و جان فدا سازم نگار خویش را
۶
روزگارم تیره شد از رنج آن مه کی شود
تا دگر بینم صفایی روزگار خویش را
۷
فانیا چون خوشترش یابی به رسم تهنیت
برفشان از جان به پای او نثار خویش را
تصاویر و صوت

نظرات