
امیرعلیشیر نوایی
شمارهٔ ۷۳ - تتبع مخدومی
۱
در شوق لعل تو که دلم خون ناب ریخت
شور آبه ایست آنکه بر آتش کباب ریخت
۲
نقش سواد زلف تو بر صفحه دلم
شد چون سیاهیای که به روی کتاب ریخت
۳
رستست در بهار رخت لالهها مگر
از اشک خونفشان منش ابر آب ریخت
۴
در دیر روشنی و صفا بین که مغبچه
یاقوت ناب در قدح آفتاب ریخت
۵
شادم به معنی دگرش اینکه محتسب
گویند سوی میکده رفت و شراب ریخت
۶
گو در حساب عمر نویس آنکه سیم و زر
بهر نشات مطرب و می بیحساب ریخت
۷
در میکده به کهنه سفالی گدا نیم
هر کس که باده ریخت ز بهر ثواب ریخت
۸
گلبوی گشت باده مگر از خوی عذار
ساقی درون باده گلگون گلاب ریخت
۹
فانی به پیری اشک به رخ ریختن خوشست
می در قدح خوش آنکه به عهد شباب ریخت
نظرات