
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۰۹
۱
شب همه شب با صبوری نالهام در جنگ بود
هر نگه را دامن لخت دلی در چنگ بود
۲
برگ برگ گلشنم در خون حسرت میطپید
بانگ بلبل با نوای گل به یک آهنگ بود
۳
گلشن از ظلم صبا بشکفت ای بلبل بنال
یاد آن روزی که هر سو غنچهای دلتنگ بود
۴
آسمان سنجید با یوسف دلآشوب مرا
در ترازو زین طرف خورشیدوازان سو سنگ بود
۵
سیر دیر و کعبه میفرمود دوشم زلف دوست
کفر و دین دیدم شهید دانش و فرهنگ بود
۶
یک جهان امید با من شد درین میدان شهید
ورنه چون نخل مزارم را خزان صدرنگ بود
۷
میدرد هر دم گریبانی فصیحی این زمان
سالها دستی که در دامان نام و ننگ بود
تصاویر و صوت

نظرات