فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

دوش از تب پیکرم چون شعله آتش بال بود

بر لب خاموشیم مهر ادب تبخال بود

۲

رنج و راحت در مزاج درد و درمان می‌گداخت

سونش الماس و ریش دل به یک منوال بود

۳

شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت

بر لب حیرت خموشی موج قیل و قال بود

۴

دوست از دشمن نداند کفر و ایمان پوش حسن

فتنه هم از بوی این سنبل پریشان حال بود

۵

زود بالد تیره‌روزی در گلستان وفا

ورنه این بخت سیه در روز اول خال بود

۶

پرگشودن بار نومیدی ز گلشن بستن‌ست

نوحه ماتم برین مرغان صدای بال بود

۷

چشم گفتاری درین گلزار از دل داشتم

چون شکفت این غنچه زیر لب زبان لال بود

۸

من ندانم آتش و گل این قدر دانم که دوش

جیب و دامانم درین گلزار مالامال بود

۹

از نیاز فصیحی سوخت استغنای ناز

هر نگاه شوق را صد جلوه در دنبال بود

تصاویر و صوت

نظرات