فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۱۳

۱

خوش آن که جوش دیده بیهوده بین نبود

نقش ستم در آینه‌ها خوش‌نشین نبود

۲

ایمن به باغ عصمت خود می‌چمید حسن

در زیر هر مژه نگهی در کمین نبود

۳

خوش می‌گذشت از شکن شانه زلف دوست

بر هیچ تار آن گره کفر و دین نبود

۴

بگداخت ناله بر لب بلبل ز ناله‌ام

این شعله گرم بود ولی این چنین نبود

۵

دستم ز جیب چاک به دل می‌کشید دوش

کامشب خروش و ولوله در آستین نبود

۶

عمرم تمام صرف فغان گشت و سوختم

کاول فغان چرا نفس واپسین نبود

۷

گشتم شهید و از کرم غم در آتشم

بودم گمان مغفرت اما یقین نبود

۸

نازم به پاسبانی عصمت که دوست را

در بزم شب نشان نگه بر جبین نبود

۹

بوی نشاط نیست فصیحی درین بهار

گویی که هیچ تخم طرب در زمین نبود

تصاویر و صوت

نظرات