فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۳۵

۱

تاب خورشید رخت از تب فزونتر بود دوش

آتشم چون شمع جای خاک بر سر بود دوش

۲

از عرق می‌ریخت شبنم بر رخ گلهای حسن

عید آب خضر با نوروز کوثر بود دوش

۳

آن تنی کز ناز تاب بار رعنایی نداشت

آه کز بیداد تب در آب و آذر بود دوش

۴

از تبت تا صبح بیماران غم می‌سوختند

بر شهیدان تو گویی روز محشر بود دوش

۵

در فراق چشم بیمار تو خواب ناز را

پهلوی آسودگی بر نیش نشتر بود دوش

۶

دست غم بادا قوی بازو که اندر سینه‌ام

هر نفس آزرده صد نوک خنجر بود دوش

۷

از تهی‌دستی فصیحی هیچ قربانت نکرد

زآنکه چشم گوهر افشانش در اخگر بود دوش

تصاویر و صوت

نظرات