فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۳۷

۱

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

۲

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

۳

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

که سوزد پرده‌های چشم از باد کف پایش

۴

که باز از بانگ «ارنی» کرد در تاب آتش ما را

که امشب سوخت مغز هوش را برق تمنایش

۵

فصیحی وعده قتلم به فردا داد و می‌ترسم

که فردای قیامت هم بود امروز [و] فردایش

تصاویر و صوت

نظرات