
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۳۹
۱
از خون کشتگان شکفد لالهزار عشق
باشد خزان عمر شهیدان بهار عشق
۲
آه این چه آتشست که از ذوق سوختن
روید چو خار خشک گل از مرغزار عشق
۳
از عشق جان لبالب و شوق گرسنه چشم
مستست همچنان ز می انتظار عشق
۴
قحط غمست در دل ما ز آنکه میرسد
هر دم هزار قافله غم از دیار عشق
۵
سرسبز باد تا به ابد بوستان حسن
زین خون که جوش میزند از جویبار عشق
۶
نامم نخست بود فصیحی ولی کنون
بختم لقب نهاد سیهروزگار عشق
نظرات